عاشورا ، روح ِ زندگی ست ـ
و زندگی ، در نبود تقدیر و تفکّر عاشورائی ، جنازه ای بیش نیست.
" عاشورائی بودن " ، یک فرهنگ و هویّت انسانی ـ الهی است، و در رَگان حیاتی ِ زمین و زمان ، جاری :
آن روز که " ابراهیم " ، سینه به سینهء نمرود ، بر می خیزد
حرکت ، قیام و در آتش در آمدنش ، یک حرکت عاشورائی است!
و آن وقت ، که " موسی" ، فرعونیان را ، به دل ِ نیل می کشاند ـ
روح ِ رفتارش عاشورائی ست.
و در یک سخن،
هر کس ، در هر نقطه ، حرکتی برای سامان دادن ِ وضعیّت دنیا ، و برای رو به قبله کردنِ جهان و زندگی ، صورت می دهد ـ
آن حرکت ، یک رفتار و عمل عاشورائی ست؛
انقلاب ما ، یک حرکتِ عاشورائی ست ـ
و تحوّل و توبه خواهی ِ " آدم " هم ، یک حرکت و عمل عاشورائی!
کربلا ، ترسیم ِ ماهیّت جغرافیایی زمین است
و عاشورا ، تبیین ِ هویّت تاریخی زمان؛
و جای بسیج عاشورائی ، در همه جا!
اگر شهادت نبود، حسینجانی
برای فطرت های سربردار
ـ که زادگاهشان کربلاست، و زاد روزشان عاشورا ـ همیشه، عاشوراست:
لب تشنه های ساقی؛ مرهم های زخمی؛ و مرگ شکاران ِ زندگی پرداز !
آنان که بند بندِ وجودشان، بندگی اوست ـ
و ظرفِ وجدان شان ، فراجانِ فروتن ، ساکنان ِ جغرافیای ِ خون ، مَقتل آموزان دیر آشنای ِ نوحه و نینوا ، سیلی خوردگان ِ پیاله پیما ، درد بارانِ خون پالا ، رفقای اشک و آشنایان ِ غربت ، همه جاییانِ هیچ جائی ! ، عاشورائیان ِ نی نوایی: متحوّل ، سر زنده ، پویا ، نو به نو و تراوا ؛
الفبائیان محرّم ؛ در برگ برگِ کربلا ، با لهجهء عاشورا.................
*****
عاشورا ، لفظ نیست؛ معناست!
گذار از واقعیّت عاشورا، برای رسیدن به حقیقت ِ عاشوراست.
هدف معمار عاشورا ـ حضرت حسین بن علی علیه السلام ـ این است که انسان ها را ، با عبور دادن از واقعیّت عاشورا ، به حقیقت ِ عاشورا برساند.
حقیقت ِ عاشورا، معنا و معنویت عاشوراست.
حقیقت را باید زیست؛ امّا واقعیّت را تنها باید دانست:
قبلهء حقیقی زمین ، کربلاست؛ و قابلیّت حقیقی ِ زمان، عاشورا!
هیچ نقطه ای از هویّت هستی نیست ، که از حرکت و شعر و شعور عاشورایی، خالی بوده باشد.
اگر شهادت نبود ـ حسینجانی
ادامه دارد ..............