سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و به مردى که از او خواست تا پندش دهد فرمود : ] از آنان مباش که به آخرت امیدوار است بى آنکه کارى سازد ، و به آرزوى دراز توبه را واپس اندازد . در باره دنیا چون زاهدان سخن گوید ، و در کار دنیا راه جویندگان دنیا را پوید . اگر از دنیا بدو دهند سیر نشود ، و اگر از آن بازش دارند خرسند نگردد . در سپاس آنچه بدان داده‏اند ناتوان است ، و از آنچه مانده فزونى را خواهان . از کار بد باز مى‏دارد ، و خود باز نمى‏ایستد ، و بدانچه خود نمى‏کند فرمان مى‏دهد . نیکوان را دوست مى‏دارد ، و کار او کار آنان نیست و گناهکاران را دشمن مى‏دارد ، و خود از آنان یکى است . مرگ را خوش نمى‏دارد ، چون گناهانش بسیار است و بدانچه به خاطر آن از مردن مى‏ترسد در کارست . اگر بیمار شود پیوسته در پشیمانى است ، و اگر تندرست باشد سرگرم خوشگذرانى . چون عافیت یابد به خود بالان است ، و چون گرفتار بلا شود نومید و نالان . اگر بلایى بدو رسد ، به زارى خدا را خواند ، و اگر امیدى یابد مغرور روى برگرداند . در آنچه در باره آن به گمان است ، هواى نفس خویش را به فرمان است ، و در باره آنچه یقین دارد در چیرگى بر نفس ناتوان . از کمتر گناه خود بر دیگرى ترسان است ، و بیشتر از پاداش کرده او را براى خود بیوسان . اگر بى نیاز شود سرمست گردد و مغرور ، و اگر مستمند شود مأیوس و سست و رنجور ، چون کار کند در کار کوتاه است و چون بخواهد بسیار خواه است . چون شهوت بر او دست یابد گناه را مقدّم سازد ، و توبه را واپس اندازد و چون رنجى بدو رسد از راه شرع و ملّت برون تازد . آنچه را مایه عبرت است وصف کند و خود عبرت نگیرد ، و در اندرز دادن مبالغه کند و خود اندرز نپذیرد . در گفتن ، بسیار گفتار ، و در عمل اندک کردار در آنچه ناماندنى است خود را بر دیگرى پیش دارد ، و آنچه را ماندنى است آسان شمارد . غنیمت را غرامت پندارد و غرامت را غنیمت انگارد . از مرگ بیم دارد و فرصت را وامى‏گذارد . گناه جز خود را بزرگ مى‏انگارد و بیشتر از آن را که خود کرده ، خرد به حساب مى‏آرد ، و از طاعت خود آن را بسیار مى‏داند که مانندش را از جز خود ناچیز مى‏پندارد . پس او بر مردم طعنه زند و با خود کار به ریا و خیانت کند با توانگران به بازى نشستن را دوست‏تر دارد تا با مستمندان در یاد خدا پیوستن . به سود خود بر دیگرى حکم کند و براى دیگرى به زیان خود رأى ندهد ، و دیگران را راه نماید و خود را گمراه نماید . پس فرمان او را مى‏برند و او نافرمانى مى‏کند . و حق خود را به کمال مى‏ستاند و حق دیگرى را به کمال نمى‏دهد . از مردم مى‏ترسد ، نه در راه طاعت خدا و از خدا نمى‏ترسد در راه طاعت بنده‏ها . [ و اگر در این کتاب جز این گفتار نبود ، براى اندرز بجا و حکمت رسا ، و بینایى بیننده و پند دادن نگرنده اندیشنده بس مى‏نمود . ] [نهج البلاغه]
ای تشنه لب
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» یا جواد الائمه ادرکنی

 

یا جواد الائمه ادرکنی

شهادت مظلومانه امام محمّد تقی ، حضرت جواد الائمه علیه السلام ، سبط امام رضا (ع) بر همه دوستداران آْن امام همام تسلیت و تعزیت باد.

به همین مناسبت در دو پست پیشین نیز مطالبی با عناوین معجزات و کرامات آن امام همام و امام جواد (ع) از نگاه دیگران آورده شده است

شناسنامهء امام جواد(ع)

زندگانى ابو جعفر محمد الجواد ابن على الرضا بن موسى الکاظم بن جعفر الصادق بن محمد الباقر بن على زین العابدین بن الحسین بن على بن ابى طالب علیهم السلام، نهمین امام از اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین

امام جواد (ع) در شب جمعه 19 ماه مبارک رمضان یا 15 این ماه یا روز جمعه 10 رجب در شهر مدینه به دنیا آمد. قولى که در کتاب مصباح المتهجد آمده، تاریخ اخیر را تایید مى‏کند. در آنجا آمده است: ابن عیاش گوید این دعا به وسیله استاد بزرگ ابو القاسم (رضى الله عنه) آمده است که: «اللهم انى اسئلک بالمولودین فى رجب محمد بن على الثانى و ابنه على بن محمد المنتجب الدعاء». وى مى‏نویسد: ابن عیاش گفته است: روز دهم رجب، میلاد ابو جعفر ثانى است.

آن حضرت در روزگار خلافت معتصم، روز شنبه آخر ذى قعده یا آخر ذى حجه یا پنجم یا ششم ذى حجه در روز سه‏شنبه سال 220 هجرى در بغداد چشم از جهان فرو بست. و در مقابر قریش در پشت قبر جدش امام موسى کاظم (ع) به خاک سپرده شد. مدت عمر وى بیست و پنج‏سال بود. کلینى گوید: عمر آن حضرت 25 سال و 2 ماه و 18 روز و بنا بر قول دیگرى سه ماه و بیست و دو روز بود. ابن خشاب گوید: امام جواد (ع) ، 25 سال و سه ماه و 18 روز زیست و شیخ مفید عمر آن حضرت را 25 سال و اندى مى‏داند.

از این مدت، وى هشت‏یا هفت‏سال و چهار ماه و دو روز با پدرش و 17 یا 18 سال، بیست روز کمتر، پس از پدرش زیست. که این همان مدت امامت و خلافت آن حضرت به شمار مى‏رود و مصادف با دوران پادشاهى مامون است. آن حضرت در اوایل دوران خلافت معتصم وفات یافت. برخى وفات آن حضرت را در دوران خلافت واثق دانسته‏اند. حافظ عبد العزیز بن اخضر جنابذى در معالم العترة الطاهرة از محمد بن سعید نقل کرده است که گفت: محمد بن على (ع) ، در زمان خلافت الواثق بالله به قتل رسید. شاید این اشتباه براى وى از آنجا پیش آمده که واثق بر آن حضرت نماز گزارد. بلکه سخن صحیح آن است که امام جواد (ع) در عهد خلافت معتصم از دنیا رفت. زیرا مردم در سال 227 هجرى با واثق براى خلافت‏بیعت کردند. تنها توجیه براى قول جنابذى آن است که شاید مقصود وى آن بوده که واثق در زمان خلافت معتصم، آن حضرت را با خورانیدن سم به قتل رسانیده است.

مادر امام جواد (ع)

مادر آن حضرت کنیزى بود که او را«سکن مریسیه‏»و یا«سبیکه‏»مى‏خواندند. برخى علاوه بر این دو نام، از مادر آن حضرت با نامهاى دیگرى نیز یاد کرده‏اند همچون سبیکه، نوبیه و سکینه، که شاید این نام آخر صورت تصحیف شده سبیکه باشد، خیزران و دره. امام رضا (ع) این زن را خیزران مى‏خواند و گفته‏اند نامش ریحان و قبطى و مکنى به ام الحسن بود.

کنیه امام جواد (ع)

او را با کنیه ابو جعفر یاد مى‏کردند. همچنین براى آن که با امام باقر (ع) ، که او هم کنیه ابو جعفر داشت، اشتباه نشود کنیه وى را ابو جعفر ثانى ذکر مى‏کردند.

لقب آن حضرت

آن حضرت را القابى بود مانند جواد و قانع و نجیب و تقى. اما از همه القاب وى مشهورتر لقب جواد بود.

نقش انگشترى آن حضرت

نقش انگشترى آن حضرت«نعم القادر الله‏»بوده است.

فرزندان آن حضرت

شیخ مفید گوید: فرزندان آن حضرت عبارت بودند از: پسرانش على (امام دهم) و موسى و دخترانش فاطمه و امامه. آن حضرت به جز آن دو پسرى که ذکر کردیم، پسر دیگرى نداشت. ابن شهر آشوب در مناقب مى‏نویسد: فرزندان آن حضرت عبارت بودند از: على (امام دهم) و موسى و حکیمه و خدیجه و ام کلثوم. ابو عبد الله حارثى گوید: امام (ع) فقط دو دختر به نامهاى فاطمه و امامه داشت.

برگرفته از سایت www.hawzah.net

چگونگی شهادت آن حضرت

در مورد شهادت امام جواد ( علیه السلام) یک دسته از روایات مى‏گویند آن حضرت به دست همسرش ام الفضل، دختر مأمون، به اشاره معتصم مسموم گشت. ولى روایتى دیگر مى‏گوید: بعد از آنکه معتصم امام را به بغداد طلبید... به وسیله «اشناس» شربتى از پرتقال براى امام فرستاد و اشناس به او گفت: پیش از شما امیرالمؤمنین به احمد بن ابى داوود و سعید بن خضیب و گروهى از بزرگان از این شربت نوشانیده و امر کرده است شما هم آن را با آب یخ بنوشید. این بگفت و یخ آماده کرد. امام فرمود: در شب آن را مى‏نوشم. اشناس گفت: باید خنک نوشیده شود و الان یخ آن آب مى‏شود و اصرار کرد و امام ( علیه السلام) با علم به عمل آنان آن را نوشید» .

در جاى دیگرى آمده است که ابن ابى داوود بعد از ماجرایى مربوط به قطع دست سارق که امام ( علیه السلام) دیگران را مجاب کرد و معتصم به سخن امام عمل کرد و حرف دیگران را رد کرد، معتصم را به کشتن امام تحریک کرد. ابن ابى داوود مى‏گوید: «پس به معتصم گفتم: خیر خواهى براى امیرالمؤمنین بر من واجب است و من واجب است و من در این جهت سخنى مى‏گویم که مى‏دانم با آن به آتش (جهنم) مى‏افتم!

معتصم گفت: آن سخن چیست؟

گفتم: (چگونه) امیرالمؤمنین براى امرى از امور دینى که اتفاق افتاده است فقهاء و علماء مردم را جمع کرد و حکم آن حادثه را از آنان پرسید و آنان حکم آن را به طورى که مى‏دانستند گفتند و در مجلس، اعضاى خانواده امیرالمؤمنین و فرماندهان و وزراء و دبیران حضور داشتند و مردم از پشت در به آنچه که در مجلس مى‏گذشت گوش مى‏دادند... آنگاه به خاطر گفته مردى که نیمى از مردم به امامت او معتقدند و ادعا مى‏کنند او از امیرالمؤمنین شایسته‏تر به مقام او است، تمامى سخنان آن علماء و فقهاء را رها کرد و به حکم آن مرد حکم کرد؟ !

پس رنگ معتصم تغییر کرد و متوجه هشدار من شد و گفت: خدا در برابر این خیر خواهیت به تو پاداش نیک عطا کند!

پس در روز چهارم یکى از دبیران وزرایش را مأمور کرد تا ابوجعفر ( علیه السلام) را به منزل خود دعوت کند، او چنین کرد ولى ابوجعفر ( علیه السلام) نپذیرفت و گفت: تو مى‏دانى که من در مجالس شما حاضر نمى‏شوم. آن شخص گفت: من شما را براى ضیافتى دعوت مى‏کنم و دوست دارم بر فرش خانه من قدم بگذارى و من با ورود شما به منزلم متبرک شوم. و فلان بن فلان از وزراى خلیفه دوست دارد خدمت شما برسد.

پس آن حضرت ( علیه السلام) به منزل او رفت و چون غذا خورد احساس مسمومیت کرد و مرکب خود را طلبید. صاحب خانه از او خواست نرود، ابوجعفر ( علیه السلام) فرمود: بیرون رفتن من از خانه تو براى تو بهتر است!

پس در آن روز و شب حال او منقلب بود تا اینکه رحلت نمود.

برگرفته از کتاب: زندگانى امام جواد (ع) ص 126



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عبد الحسین ( دوشنبه 86/9/19 :: ساعت 9:50 صبح )

»» امام جواد علیه السلام از نگاه دیگران

امام جواد (ع) از نگاه دیگران

شخصیت والای علمی اخلاقی امام جواد (ع)در نگاه خلفاء ، دانشمندان ،نویسندگان و تاریخ نگاران غیر شیعه؛ سندی گویا بر جایگاه رفیع این امام همام در بین مسلمانان می باشد که به عنوان نمونه  به چند مورد آن اشاره می شود  

مامون عباسی

 خلیفه مقتدر عباسی در پاسخ به اعتراض بزرگان بنی عباس در خصوص به تزویج در آوردن دخترش " ام الفضل " به امام جواد (ع) ،این امام همام را اعجوبه عصر خواند و گفت : " قد اخترته لتبریزه علی کافه  اهل الفضل فی العلم والفضل مع صغر سنه والاعجوبه فیه بذالک " من بدان جهت وی را به دامادی خود برگزیدم که با کمی سن در علم و فضیلت بر همه اهل زمان برتری دارد و اعجوبه ای است در علم و دانش .

بحارالانوار ،ج50، ص75 ? موسوعه الامام الجواد(ع)، ج1 ،ص360 و 363. اعیان الشیعه ،ج3 ،ص 129 .

 

اسقف بزرگ مسیحی

اسقف مسیحی پس از آگاهی یافتن از علم ودانش امام جواد (ع) در مسائل پزشکی گفت :

به نظر می رسد این شخص " امام جواد (ع) " پیامبری از نسل پیامبران است .

المناقب لابن شهر آشوب ،ج4 ،ص389  -موسوعه الامام الجواد (ع) ،ج1 ،ص362.

 

سبط بن جوزی

یوسف بن قزا اغلی بن عبداالله  بغدا دی مشهور به سبط بن جوزی پس از بیان تاریخ تولد و شهادت حضرت می نویسد : کان علی منهاج ابیه  فی العلم والتقی و الزهدوا الجود.

او در علم و تقوی ،پرهیزگاری و سخاوت چون پدر بزرگوارش "امام رضا (ع)  " و دنباله رو او بود.

 تذکره الخواص ،ص202 ? الامام جواد (ع) ،ص72 .

 

ابن ابی طلحه

ابن ابی طلحه در کتاب مطالب السؤول فی المناقب آل الرسول در باره شخصیت امام جواد (ع) می نویسد: او گرچه صغیر السن است ولی کبیرالقدر و رفیع الذکر می باشد .

کشف الغمه ،ج2 ،ص186 ? سرورالفؤاد ،ص40 .

 

ابن صباغ مالکی

 علی بن محمد احمد مشهور به " ابن صباغ " فقیه مالکی و متوفای 855 در مکه پس از بیان گوشه ای از خصوصیات زندگی حضرت جواد (ع) ، می نویسد: آری چنین بود کرامات جلیل و مناقب او.

 ودر جای دیگر می افزاید:چه گوییم ما در جلالت و مقام امام چواد (ع) و فضیلت کمال و عضمت و جلال او ،حضرتش در میان طبقات ائمه (ع) سنش کمتر از همه و قدر و شانش  اعظم است . او در اندک مدتی از عمر شریفش کراماتی بسیار و معجزاتی بیشمار از خود نشان داده و معارج و فضیلت کمال را طی کرده و از رشحات و تراوش دانش و بینش خود اثرها گذاشته و از نفحات و ریزش فضل کمالش بی اندازه و شمار فیوضاتی به عالم علم نثار فرموده ، چه با مجالس و محافلی که متکلم به احکام گردیده و از مسائل ، حلال و حرام را بیان نموده و زبان دشمنان وخصم بدفرجام را به منطق صحیح و گفتار ملیح خود الکن و کلیل کرده و گه ،بسیار انجمن و محفلی که در صدر جلساء و راس خطبا وبلغاء قرار گرفته و در برابر خود تمامی فصحاء و علما و حکما را تحت شعاع گذارده .

حلیه الابرار ،ج 4،ص568 ?الفصول المهه ،ص266 ? موسوعة الامام الجواد (ع) ،ج1 ،ص364 ? سرور الفؤاد ابوالقاسم سحاب ، ص 40 و 41 .

صلاح الدین صفدی

خلیل بن ابیک  بن عبدالله ،معروف به صلاح الدین صفدی  - اهل صفد ? ادیب و مؤرخ نامدار اهل فلسطین که در حدود دویست تصنیف از وی برجای مانده ، می نویسد:

محمد بن علی ،همان جواد بن رضا (ع) بن الکاظم موسی بن الصادق جعفررضی الله عنهم است .لقب او جواد ، قانع و مرتضی است . وی از فرزندان اهل بیت نبوت است که در سخاوت شهرت داشت تا جائی که او را جواد (ع) ، نام نهاده اند  ، او یکی از امامان دوازده گانه است .

الوافی بالوافیات ،ص105 ? الامام محمد الجواد (ع) ، ص73 .

 

ابن تیمیه

ابن تیمیه می گوید : محمد فرزند علی ملقب به جواد از بزرگان و اعیان بنی  هاشم است که در سخاوت و بزرگواری شهرت تام دارد .

منهاج السند ، ص 127.

 

یوسف بن اسماعیل نبهانی

یوسف بن اسماعیل نبهانی حنفی ادیب و شاعر فلسطینی ،متولد 1350 هجری که از وی سیزده کتاب مهم بر جای مانده، می نویسد:

محمد جواد فرزند علی رضا (ع) از بزرگان امامان و چراغ هدایت امت و سادات اهل بیت (ع) است که عبدالله شبراوی شافعی نیز از وی در کتاب خود " الاتّحاف بجبّ الاشراف " با ستایش و تکریم یاد کرده است . جامع کرامات الاولیاء ،ج1 ،ص100 .

 

محمود بن وهیب بغدادی فنخی

محمد الجواد (ع) فرزند علی بن الرضا (ع) است کنیه او مانند کنیه جدش محمد الباقر ،ابو جعفراست رضی  الله عنهما .

سه لقب وی جواد ، قانع و مرتضی است که مشهورترین آنها " جواد" است . رنگ پوست او سفید ،قامتش معتدل و نقش انگشترش نعم المقدّرالله، و وارث علم پدر بود.

جوهرة الکلام  ، ص147  - الامام الجواد (ع) ،ص76 .

 

علی جلال حسینی

علی جلال حسینی دانشمند بزرگ مصری می نویسد :

محمد الجواد ابو جعفر دوم فرزند علی (ع) در سال 195 هجری در مدینه دیده به جهان گشود. وی با وجود سن کم در علم و فضیلت سرآمد همه عالمان و اهل فضیلت زمان خویش بود.

الحسین ، ج 2،ص207- الامام محمدالجواد (ع) ،ص76? زندگانی امام جواد (ع)،ص200

 

خیرالدین زرکلی

خیرالدین زرکلی می نویسد :ابو جعفر جواد (ع) چون اجداد خویش مقام بلندی داشت . هوشمند و خوش بیان بود و استعداد نیرومند و اصیلی داشت.

الامام محمد الجواد (ع) ،ص76 ? زندگانی امام جواد (ع) ص200.

                                      شبکهء اطلاع رسانی امام جواد علیه السلام



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عبد الحسین ( دوشنبه 86/9/19 :: ساعت 9:37 صبح )

»» معجزات و کرامات امام جواد علیه السلام

                                                                     یا جواد الائمه ادرکنی

                                                                        طی الارض و آزاد کردن زندانی 

شیخ مفید و طبرسی از محمد بن حسان و علی بن حسان از علی بن خالد روایت می کنند : زمانی که در سامرا بودم خبر آوردند که مردی که مدعی نبوت است از شام آورده و زندانی کرده اند. برای من شنیدن چنین سخنی گران بود. تصمیم گرفتم به زندانبانان محبت کرده _قلب آنان را به دست آورم - از اینرو با آنان رابطه برقرار کردم و آنان اجازه دادند تا با وی ملاقات کنم . چون به نزد او رفتم بر خلاف شایعات پخش شده او را فردی عاقل و فرهیخته یافتم .
به او گفتم: فلانی به تو نسبت ادعای نبوت داده اند و به همین دلیل نیز زندانی شده ای .
وی گفت : هرگز چنین ادعایی نکرده ام .ماجرای من از این قرار است که در موضع معروف به راس الحسین شام، جایی که سر مبارک حضرت حسین (ع) را در انجا نصب کرده اند، مشغول عبادت بودم که ناگهان شخصی به نزد من امد و گفت بر خیز برویم . بلند شدم و به همراه وی حرکت کردم ، کمی که راه رفتیم خودم را در مسجد کوفه دیدم، فرمود : 
اینجا را می شناسی ؟ گفتم : بله مسجد کوفه است . او در آنجا نماز خواند من هم نماز خواندم. سپس با هم از آنجا بیرون آمدیم. کمی راه رفتیم، ناگهان خود را در مسجد مدینه مشاهده کردم. وی به رسول خدا (ص) سلام کرد و نماز خواند، من نیز با او نماز خواندم. سپس از آنجا خارج شدیم. مقداری با هم قدم زدیم که ناگاه خود را در مکه دیدم، او کعبه را طواف کرد ،من نیز طواف کردم . سپس از آنجا خارج شدیم، چند قدمی راه نرفته بودیم،که خود را در جای نخست، در شام و در حال عبادت الهی مشاهده کردم. آن مرد رفت، در شگفتی فرو رفته بودم که خدایا این چه کسی و این چه کرامتی بود؟ یک سال از این واقعه گذشت که باز همان مرد آمد. از دیدن او خوشحال شدم. از من خواست که با وی همراه شوم و چون سال گذشته مرا به کوفه ، مدینه و مکه برد و به شام بازگرداند. وقتی خواست برود به او گفتم : تو را به خداوندی که چنین قدرتی را به تو عطا کرده است سوگند می دهم که بگویی کیستی ؟
فرمود من محمد بن علی بن موسی بن جعفر هستم .
من این ماجرا را به دوستان و آشنایان بازگو کردم و این ماجرا پخش شد تا اینکه مرا دستگیر و به ادعای نبوت به اینجا آوردند .
گفتم: جریان تو را با محمد بن عبد الملک زیات در میان می گذارم .
گفت : بازگو کن 
من نامه ای به او که در آن وقت وزیر اعظم معتصم عباسی بود نگاشتم و موضوع را با وی در میان گذاشتم .
وی در زیر نامه من چنین نوشت: نیازی به آزاد کردن او از سوی ما نیست. به کسی که در یک شب او را از شام به کوفه و از کوفه به مدینه و از مدینه به مکه برد و سپس به شام بازگرداند، بگو تا وی را از زندان رهایی بخشد .
علی بن خالد می گوید : پس از مشاهده پاسخ وزیر معتصم عباسی و ناامید شدن از نجات او با خود گفتم :بایدا نزد او رفته و او را دلداری دهم . چون به زندان رفتم ، ماموران زندان مضطرب و پریشان از این سوبه آن سو می دویدند .
جریان را پرسیدم : گفتند زندانی مدعی نبوت که در غل و زنجیر در پشت درهای بسته و قفل شده بود معلوم نیست به آسمان پر کشیده یا زیر زمین فرو رفته و یا مرغان هوا اورا شکار کرده اند .
علی بن خالد که فردی زیدی مذهب بود با مشاهده چنین واقعه ای به امامت امام جواد (ع) معتقد و از اعتقاد خوب و راسخی بر خوردار شد. 
الخرائج و الجرائج ،ج1،ص380 - بحارالانوار،ج25،ص376 - الکافی ،ج1،ص492 - مدینة المعاجز،ج7 ، ص422 - البرهان ،ج2،ص493 - موسوعة الامام الجواد(ع)،ج1،ص227

 

                                                                      نقره از برگ زیتون

ابو جعفر طبری از ابراهیم بن سعید نقل می کند که : حضرت امام جواد (ع) را دیدم که بر برگ درخت زیتون دست می زد و آن برگها به برگ نقره تبدیل می شد . من آنها را از حضرت گرفتم ، وبا آنها در بازار معامله نمودم. آن برگها نقره خالص بود و هرگز تغییری نکردند .  دلائل الامامة، ص398 - موسوعة الامام الجواد (ع)،ج1،ص228- اثبات الهداة ، ج3 ،ص 345

 

                                                                          طلا شدن خاک 

اسماعیل بن عباس هاشمی می گوید : در روز عیدی به خدمت حضرت جواد (ع) رفتم، از تنگدستی به آن حضرت شکایت کردم . حضرت سجاده خود را بلند کرد، از خاک قطعه ای از طلا گرفت. یعنی خاک به برکت دست حضرت به پاره ای طلای گداخته مبدل شد . آن را به من عطا کرد. من آنرا به بازار بردم شانزده مثقال بود .
اثبات الهداة ،ج3 ،ص 338 - بحارالانوار ،ج 50 ،ص 49 - مدینة المعاجز ،ج 7 ،ص373 - موسوعة الامام الجواد (ع)،ج 1 ،ص 253 

 

                                                                   جای انگشت بر سنگ 

عمر بن یزید می گوید : امام محمد تقی(ع)را دیدم. به آن حضرت گفتم: یا بن رسول الله ، نشانه امامت چیست ؟
حضرت فرمود: امام کسی است که توان چنین کاری را داشته باشد . دست خود را بر سنگی نهاد و جای انگشتش بر آن ظاهر شد .


                                                                     نرم شدن آهن 


راوی نقل می کند : حضرت امام جواد (ع) را دیدم که آهن را بدون آنکه در آتش نهد می کشید و سنگ را با خاتم خود نقش می زد .
مدینة المعاجز ،ج7 ،ص322 - اثبات الهداة ،ج3 ، ص 345 - دلائل الامامة ،ص 399 - نوادر المعجزات ،ص 181 - موسوعة الامام جواد (ع) ،ج1 ،ص 252

 

                                                                      زنده کردن گاو مرده

در سفر امام جواد (ع) از مدینه به بغداد، وقتی حضرت به سر زمین زباله - منطقه واقع در نزدیکی کوفه رسیدند - زن ضعیفی را مشاهده کردند که بر بالای جسد گاوی مرده در کنار راه نشسته و گریه می کند ؛ حضرت علت گریستن زن را از او پرسید .
زن در جواب گفت: یا بن الرسول الله، من زنی ضعیفم، قدرت هیچ کاری را ندارم و این گاو همه سرمایه زندگی ام بود که اکنون مرده است .
حضرت فرمود: اگر خدای متعال آن را زنده کرد چه خواهی کرد ؟
عرض کرد ای پسر رسول خدا همواره سپاسگذار او خواهم بود .
آنگاه حضرت دو رکعت نماز بر جای آورد و درباره دعا کرد؛ سپس با پای مبارک خود به پهلوی گاو زد و حیوان زنده شد .
در این هنگام زن فریاد زد که این آقا عیسی بن مریم است .
حضرت فرمود: نه ، بلکه او بنده ای از بندگان مورد عنایت خداست ، این از اوصیای پیامبران است .
الثاقب فی المناقب ،ص 503 - مسندالامام الجواد (ع)، ص125

                                                                                                                 برگرفته از شبکه اطلاع رسانی امام جواد (ع)



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عبد الحسین ( دوشنبه 86/9/19 :: ساعت 9:27 صبح )

»» کل یوم عاشورا ، کل ارض کربلا ( قسمت اوّل)

برای فطرت های سربردار

ـ که زادگاهشان کربلاست، و زاد روزشان عاشورا ـ همیشه، عاشوراست:

لب تشنه های ساقی؛ مرهم های زخمی؛ و مرگ شکاران ِ زندگی پرداز ! 

آنان که بند بندِ وجودشان، بندگی اوست ـ

و ظرفِ وجدان شان ، فراجانِ فروتن ، ساکنان ِ جغرافیای ِ خون ، مَقتل آموزان دیر آشنای ِ نوحه و نینوا ، سیلی خوردگان ِ پیاله پیما ، درد بارانِ خون پالا ، رفقای اشک و آشنایان ِ غربت ، همه جاییانِ هیچ جائی ! ، عاشورائیان ِ نی نوایی: متحوّل ، سر زنده‏ ، پویا ، نو به نو و تراوا ؛

الفبائیان محرّم ؛ در برگ برگِ کربلا ، با لهجهء عاشورا.................

*****

عاشورا ، لفظ نیست؛ معناست!

گذار از واقعیّت عاشورا، برای رسیدن به حقیقت ِ عاشوراست.

هدف معمار عاشورا ـ حضرت حسین بن علی علیه السلام ـ این است که انسان ها را ، با عبور دادن از واقعیّت عاشورا ، به حقیقت ِ عاشورا برساند.

حقیقت ِ عاشورا، معنا و معنویت عاشوراست.

حقیقت را باید زیست؛ امّا واقعیّت را تنها باید دانست:

قبلهء حقیقی زمین ، کربلاست؛ و قابلیّت حقیقی ِ زمان، عاشورا!

هیچ نقطه ای از هویّت هستی نیست ، که از حرکت و شعر و شعور عاشورایی، خالی بوده باشد.

 اگر شهادت نبود ـ حسینجانی

ادامه دارد ..............

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عبد الحسین ( یکشنبه 86/9/18 :: ساعت 3:47 عصر )

»» تضمینی از لسان الغیب ـ آن بهشتی رو که عزم سیر در گلزار داشت

تضمینی از لسان الغیب ـ آن بهشتی رو که عزم سیر در گلزار داشت

 یا اباعبدالله الحسین

آن بهشتی رو که عزم سیر در گلزار داشت

بر لبش شهد شکر در ذکر یا غفّار داشت

با زبان عشق رمز عشق را اظهار داشت

بلبلی برگ گلی خوشرنگ در منقار داشت

و اندر آن برگ و نوا خوش ناله های زار داشت

گفتم ای جان عاشقی را منشا ارشاد چیست

این بنای جاودان را بانی و استاد کیست

گفت مرغ روح در زندان تن آزاد نیست

گفتمش در عین وصل این ناله و فریاد چیست

گفت ما را شوق وصل یار بر این کار داشت

 لاله رخسار گلگونش چو آتش بر بیاض

دولت بیدار عشقش را نباشد انقراض

رهروی کوی وفایش را نباشد ارتحاض

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض

پادشاه کامران بود از گدایان عار داشت

 ای خوش آن چشمی که باشد آشنا با حسن دوست

می دهد آیینه ی دل را جلا با حُسن دوست

محفل عشاق را باشد صفا با حُسن دوست

در نمی گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست

خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت

گر قبول افتد که طوف کعبه ی جانان کنیم

فخر بر خورشید و ماه و انجم و کیوان کنیم

بهر قربان در منای دوست جان قربان کنیم

خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم

کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت

ای دل از دنیا حذر کن پخته شو خامی مکن

خاک راه اهل دل می باش و خودکامی مکن

سر به پای راستان بگذار و نمامی مکن

گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن

شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت

جلوه ی عشق است یوسف را چراغ راه خیر

گر به چاه افکند خویشش ور برون آورد غیر

دل که با حق آشنا شد خواه مسجد خواه دیر

وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر

ذکر تسبیح ملک در حلقه زنّار داشت

از مقامش بر مشام جان وزد بوی بهشت

چون به گلگشت آمد آن گلچهر در گلزار و کشت

کلک مردانی به تضمینش خوش این طغرا نوشت

چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت

شیوه ی جنات و تجری تحتها الانهار داشت

محمد علی مردانی

برگرفته از www.emamhossein.com



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عبد الحسین ( شنبه 86/9/17 :: ساعت 9:44 صبح )

»» بعر از ظهر یک آدینه

                           یا اباصالح المهدی

 

صبح بى تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد

بى تو حتى مهربانى حالتى از کینه دارد

بى تو مى گویند تعطیل است کار عشقبازى

عشق اما کى خبر از شنبه و آدینه دارد

جغد بر ویرانه مى خواند به انکار تو اما

خاک این ویرانه ها بویى از آن گنجینه دارد

خواستم از رنجش دورى بگویم یادم آمد

عشق با آزار خویشاوندى دیرینه دارد

در هواى عاشقان پر مى کشد با بى قرارى

آن کبوتر چاهى زخمى که او در سینه دارد

ناگهان قفل بزرگ تیرگى را مى گشاید

آن که در دستش کلید شهر پر آیینه دارد

قیصر امین پور



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عبد الحسین ( جمعه 86/9/16 :: ساعت 10:3 صبح )

»» دحو الارض ، بیست و پنجم ذی قعده ـ تقویم تاریخ

          

                                                                           دحو الأرض ـ وقوع و معنی آن

دحو الأرض را در روایات اینگونه بیان نموده اند که : در روز 25 ماه ذى القعده دحو الأرض واقع شده یعنى در آن روز زمین از زیر کعبه گسترده شده ( و خشکى آن شروع گردیده ) در سوره نازعات آیة 30 در توصیف خلقت زمین فرموده : ( و الأرض بعد ذلک دحاها ) که اینگونه معنى شده: زمین را بعد از آفرنیش آسمانها گسترانید . در کتاب بحار الانوار ج 11 ص 217 حدیث 29 آمده است : ( عن محمد بن عبدالله الصیقل عن الرضا علیه السلام قال : قال فى خمسة و عشرین من ذى القعده نشرت الرحمة و دحیت فیه الأرض و نصبت فیه الکعبة و هبط فیه آدم .) در ترجمه این روایت ، خود علامه مجلسى رحمه الله علیه در کتاب دیگر خودش که زاد المعاد باشد در ص 235 مىفرماید : کلینى از محمد بن عبدالله روایت کرده است که حضرت امام رضا علیه السلام در شهر مرو در روز 25 ذى القعده بیرون آمدند و فرمودند که : روزى است که رحمت در این روز منتشر گردیده است و زمین در این روز پهن شده است و کعبه در این روز نصب شده است ، و حضرت آدم علیه السلام در این روز به زمین فرود آمده است . و در کتاب اقبال ص 310 از جناب سید ابن طاووس آمده است که مرحوم صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه و نیز در کتاب ثواب الاعمال روایتى را از امام رضا علیه السلام نقل مىکند که در ضمن آن حضرت فرمودند: ( و فیها دحیت الأرض من تحت الکعبة ) یعنى (در این روز ) زمین از زیر کعبه پهن شده است . در پایان تذکر این نکته لازم است که مسأله دحو الأرض مسأله اى است که در روایات به آن تذکر داده شده لذا از خود نمىتوانیم چیزى بگوئیم ولى اینکه زمین مناطقى از آن زیر آب بوده و به گذشت زمان از آب بیرون آمده است ( موضوعى است که ) حتى دانشمندان نیز به آن اذعان دارند .

معنای دحو الأرض : دحو الارض روزى است که خداوند زمین را از زیر کعبه پهن نمود حضرت رضا (علیه السلام ) فرمود : روز بیست و پنجم ذیقعده روز ولادت ابراهیم خلیل ( علیه السلام ) و روز ولادت عیسى بن مریم ( علیه السلام ) است و روزى است که زمین از زیر کعبه گسترده شده هر که در آن روز روزه بدارد مانند کسى باشد که شصت ماه روزه گرفته باشد .

لا اله الّا الله                                        

                                                                         حجة الوداع

پیامبر اکرم(ص) از آغاز ذی قعده سال دهم هجری قمری به تمام مناطق مسلمان نشین و طوائف و قبائل مسلمان عربستان خبر داد که وی در این ماه به مکه معظمه خواهد رفت و مراسم عمره و حج را به جای خواهد آورد و هر کسی مایل است، وی را همراهی کند، زاد و توشه خویش برگیرد و به سوی مکه معظمه حرکت نماید.

امام علی بن ابی طالب(ع) که در این ایام، از سوی پیامبر اکرم(ص) در سرزمین "یمن" به سر می برد و علاوه بر دعوت و تبلیغ اسلامی، با دشمنان اسلام در آن دیار مبارزه می کرد، پیکی به وی از سوی پیامبر(ص) رسید، که او نیز به سوی مکه معظمه حرکت نماید.

امام علی بن ابی طالب(ع) به محض دریافت نامه پیامبر(ص) به همراه یاران خویش عازم مکه شد.

پیامبر خدا(ص) پس از فراهم آوری تدارکات سفر و امکانات لازم، به همراه دختر گرامی اش حضرت فاطمه زهرا(س) و تمامی همسران خود، در 25 ذی قعده و به قولی در 26 این ماه، از مدینه خارج شد. در این سفر روحانی و به یاد ماندنی، در حدود یکصد و چهار هزار و یا یکصد و بیست و چهار هزار نفر از مسلمانان شرکت نمودند.

حضرت علی(ع) نیز که به همراه یاران خویش به سوی مکه عازم شده بود، یکی از یارانش را جانشین خویش در سپاه تحت فرمانش گذاشت و زودتر از آنان، به سوی مکه حرکت کرد. بدین جهت، چند روز زودتر از یارانش به پیامبر(ص) ملحق شد.

حضرت علی(ع) در نزدیکی های شهر مکه معظمه، به پیامبر(ص) و سایر مسلمانان رسید و پیامبر(ص) با دیدن وی بسیار خرسند و خوشحال شد.(1)

این سفر، چون آخرین سفر رسول خدا(ص) به مکه معظمه، جهت انجام مراسم حج بود، به "حجه الوداع" شهرت یافت.

گفتنی است، که پیامبر اکرم(ص) در بازگشت از همین سفر زیارتی، در مکانی به نام "غدیر" حضرت علی(ع) را به عنوان جانشین خویش معرفی کرد [این واقعه در 18 ذی حجه خواهد آمد].

1- نک: کشف الیقین [علامه حلی]، ص 238؛ تاریخ الطبری، ج2، ص 401؛ تاریخ ابن خلدون، ج1، ص 452؛ فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام(ص) [جعفر سبحانی]، ص 503؛ وقایع الأیام [شیخ عباس قمی]، ص 102

-------------------------------------------------------

                                                           بنای کعبهء معظمه توسط حضرت آدم (ع)

بنا به فرموده خداوند متعال در قرآن کریم، نخستین خانه ای که در روی زمین برای عبادت پروردگار منان بنا گردید، کعبه معظمه بود [اِنَّ اَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنّاسِ لَلَّذی بِبَکَّهَ مُبارَکاً وَ هُدًی لِلْعالَمینَ.(1) نخستین خانه ای که برای مردم (و نیایش خداوند) قرار داده شد، همان است که در سرزمین مکه است، که پربرکت و مایه هدایت جهانیان است.]

امیرمومنان علی بن أبی طالب(ع) فرمود: أنّ أوّل شیئ نزل من السّماءِ إلی الأرض لهو البیت الذی بِمکّه، انزله الله یاقوةت حمرا …(2)

یعنی: نخستین چیزی که از آسمان به زمین فرود آمد، همان خانه [مقدسی] است که در مکه است. خداوند سبحان، آن را به صورت یاقوت سرخ نازل فرمود…

هم چنین آن حضرت در نهج البلاغه، در این باره فرمود: الا ترون ان الله سبحانه، اختبر الاولین من لدن آدم صلوات الله علیه الی الآخرین من هذا العالم باحجار لا تضر و لا تنفع، و لا تبصر و لا تسمع، فجعلها بیته الحرام الذی جعله الله للناس قیاما …(3)

یعنی: آیا نمی بینید که خداوند سبحان، پیشینیان را از زمان حضرت آدم(ع) تا آخرین نفر از این جهان، آزمایش نموده است به سنگ هایی [که کعبه معظمه از آن بنا شده است و] نه زیان دارد و نه سود می بخشد و نه می بیند و نه می شنود، پس آن سنگ ها را بیت الحرام خود قرار داد و آن را خانه ای برای [عبادت و پرستش] بندگان بر پا داشت.

به هر روی، این خانه مقدس و مبارک، از زمان حضرت آدم(ع) تاکنون محل عبادت موحدان و تقوا پیشه گان بوده است و توسط حضرت آدم(ع) و با دستیاری جبرئیل(ع) بنا گردید.

بنا به نقل شیخ عباس قمی(ره)، تاریخ بنای کعبه معظمه از سوی حضرت آدم(ع) مصادف با 25 ذی قعده بوده است.(4)

1- سوره آل عمران (3)، آیه 96

2- مجمع البیان (علامه طبرسی)، ج 2-1، ص 389

3- نهج البلاغه، خطبه 234 (خطبه قاصعه)، فراز 28

4- وقایع الایام (شیخ عباس قمی)، ص 88



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » عبد الحسین ( پنج شنبه 86/9/15 :: ساعت 4:52 عصر )

<      1   2   3   4      >
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

دلم برای علی (ع) می سوزد
[عناوین آرشیوشده]