ملکی باش که تسخیر سلیمان نشوی
خاتمی باش که دزدیده ی دیوان نشوی
گاه فتنه که در آن قحطی علم و هنر است
لقمه ای باش که بلعیده ی آسان نشوی
گرچه کشته شدن از مرگ به است اما تو
سعی فرما بجز از کشته ی یزدان نشوی
هرگز از عشق نزاید بجز از عزت نفس
در پی هر هوسی دست به دامان نشوی
عاشقی باش که معشوقه ی معشوقه شوی
عابر هرزه ی هر کوی و خیابان نشوی
طی این مرحله بی همرهی خضر مکن
تا که بازیچه ی هر غول بیابان نشوی
عشق و احساس و خرد هرسه چراغ اند که تا
خارج از دایره ی فطرت انسان نشوی
مخبر از راز مگو نیست مگر مومن پاک
نشوی محرم اسرار چو سلمان نشوی
من نگویم که چنین باش و چنان لیکن تو
آنچنان باش که شرمنده ی وجدان نشوی
عاشق سوخته دل را به نوایی بنواز
تا پس از مرگ من خسته پشیمان نشوی
محمد علی جعفریان
مکّه ـ سرزمین وحی ـ منتظر قدوم مبارک مولای عشق است ....
روزهای بیعت ؟ یا روزهای رهایی ؟
زمانیکه حسین (ع) با زنان، کودکان و اهالی دیگری از مدینه تدارک سفر حج می بیند، در چه حالی؟ وقتی که کاروان حسینیان به سوی مناسک حج و .... گام برمی دارد، تو در این دنیای پر آشوب از کدامین فرقه ای ؛ دل به یزید و لقمه های نه چندان حلالش بسته ای یا در هر صورتی با امامت همراهی؟ مبادا دنیایت، تو را از حسین (ع) و یارانش، تو را از دعای خیر زینب(س)، تو را از آزاد شدن و ... دور سازد؟
بگو تا خودت بدانی، محرم کمی زودتر دارد می آید ؟ زود باش تصمیمت را بگیر؛ قطعه قطعه می شوی برای حسین(ع) یا زر می ستانی برای قطعه قطعه کردنِ ....
مباد بر ما که دین را سر ببریم....